تحمل

ساخت وبلاگ

واژه ها تغییر میدهند ماهیت وجود را 

گاهی کوچکم می سازند و گاهی بزرگ

گاهی تحقیرم میکنند و گاهی تحسین 

آن حفره های عمیق، آن سیاهچاله ها 

مرا در خود می‌بلعد

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 67 تاريخ : دوشنبه 20 تير 1401 ساعت: 0:42

تنها شدن چه معنی دارد

وقتی همه ما تنها خلق‌شده‌ایم

تنها به خواب می‌رویم... تنها می‌میریم

و تنها درد می‌کشیم...

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 4:15

بیا طبیعت را گسترش دهیم

احساس من می گوید تغییر الزامیست

همه محیطم تصنعی شده است

سیاه شده است

کثیف شده است

طبیعت فرصت جولان می خواهد

باید بارانش را درک کرد

تکانش را

خروشش را

باید برای همیشه دفن کرد این آلودگی سخت را

باید ریه های حریص طبیعت ببلعد تمام این هوای مسموم را...

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 149 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 4:15

گرگ هاری شده ام

که می درد در باورش تمام وجود درد را

با تمام احساس می ریزد خون آن ظالم دندان نیش را

می کند دست سیاه تجاوز را

و در نهایت به در می کند از میدان...

آن میش فریبکار را

گرگ هاری شده ام

باور کن مرا

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 4:15

دوره سیاه رخوت با آمدنت تمام نمی‌شود

چنگال‌های تیز غم در کالبد روحم فرورفته‌اند

خوره‌ای خون‌خوار به جان امیدم افتاده است

دست‌های استیصال بر دامن بی‌پروایی‌ام چنگ انداخته‌اند...

و اکنون هیچ چیز این طناب سخت رونده را از گلوی نازکم باز نمی‌کند...

 

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 167 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 16:01

می‌گویی این نیز بگذرد   ...    آری گذشت استرس‌های شب‌های امتحان   گذشت تمام دغدغه‌های دوران پرالتهاب جوانی ترس از بزرگ شدن و دانستن ترس از بزرگ شدن و عقب ماندن گذشت لرزش دست‌هایمان روی برگه سؤالات کنکور خشک شد عرق سرد پیشانی‌هایمان در مصاحبه‌های کاری گریه‌های شب‌هنگاممان را هم کسی یادش نیست جز درودیوار نمور اتاقمان آنچه مانده است اکنون چین‌وچروک‌های صورت‌هایمان است که هویتی حسرت کشیده را با خود حمل می‌کنند و نگاه‌های هراسانمان که در پشت آن‌ها رؤیاهایی ست سرکوب‌شده که با رفتنمان هم درد آن، از آب‌وخاک این سرزمین زدوده نمی‌شود آری ... گذشتن از ما، این کودکان خاطرات تلخ آسان نیست تحمل...ادامه مطلب
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 140 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 16:01

دستی روی صفحه زندگی‌ام نقاشی می‌کشد

خطی می‌کشد پرپیچ‌وخم

بی‌وقفه می‌کشد و می‌کشد

من نیز به‌مانند مورچه‌ای خسته با باری سنگین بر دوشم

می‌پیمایم این مسیر بی‌انتها را

هاله‌ای می‌بینم در دوردست‌ها

...مبهم و تار...

و با خود می‌اندیشم چیست در انتهای این مسیر دل‌زدگی؟

خانه دوست؟

یا خط‌خوردگی‌هایی که دست نقاش از سر آشفتگی بر دشت سفید سرنوشت من کشیده است...

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 188 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 16:01

تکه فلزی مرا سر جایم خشک کرده است

وسعت نگاهم را قابی به‌اندازه دستانم تسخیر کرده است

صداهای مبهم مردم ناشناس در گوشم هوهو می‌کند

روشنایی دنیای کوچکم را با انگشتانم تنظیم می‌کنم

با حرکتی کوچک دوستانم را دور می‌اندازم

و با حرکتی دیگر به آن‌ها می‌افزایم

تکه‌های این دنیای محدود دارد

کم‌کم در ناخن‌هایم فرو می‌رود...

تحمل...
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 133 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 16:01

زنی عبوس در کنج اتاق می‌بافد گیسوان کودک خیال را می‌شود غرق در خاطرات مبهم و دور آن روزهای پر از شور و سرور پر می‌شود از حسرت و آه از آن‌همه خیال و رؤیای تباه می‌شود خیره به آن تصویر محال تصویر مردی از جنس کمال خنده می‌آید به آن لب‌های سفید می‌شود دور از آن رنج شدید با صدایی کلفت و نگاهی بی‌فروغ  بازمی‌گردد به آن دنیای دروغ یاد می آرد دوباره درد را آن سکوت را، آن مرگ را تحمل...ادامه مطلب
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 159 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 16:01

خیابان‌های شهر بوی حماقت می‌دهند مردم شهر برای یک تکه دروغ جان می‌دهند چراغ‌های هوس در کوچه‌های تاریک به دنبال شکارند و من در دل شب رفتگری را می‌بینم که زباله‌های خشونت را بر دوش خود می‌گذارد و می‌برد و من کودکی را می‌بینم که اکسیژن را از درخت گدایی می‌کند من زنی را می‌بینم که چادرش را روی صورت کبود احساسش می‌کشد   و مردی را که درد را زیر پل به خود تزریق می‌کند و من همچنان به دنبال نوری می‌گردم که زیرخاک خشک باغچه‌های شهر مدفون ‌شده است تحمل...ادامه مطلب
ما را در سایت تحمل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 145 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 16:01