دستی روی صفحه زندگیام نقاشی میکشد
خطی میکشد پرپیچوخم
بیوقفه میکشد و میکشد
من نیز بهمانند مورچهای خسته با باری سنگین بر دوشم
میپیمایم این مسیر بیانتها را
هالهای میبینم در دوردستها
...مبهم و تار...
و با خود میاندیشم چیست در انتهای این مسیر دلزدگی؟
خانه دوست؟
یا خطخوردگیهایی که دست نقاش از سر آشفتگی بر دشت سفید سرنوشت من کشیده است...
تحمل...برچسب : نویسنده : nazanineshaghi بازدید : 189